گفته خیلی زوده اما از الان بشین فک کن ببین دلت میخواد ماه عسل کجا باشیم...چشمامو بستم گفتم یا چین یا هند .بعد همینطور که چشمام بسته بود عکسای آقاهه تو اینستا اومده جلوی چشمم با هشتگِ پراگ،گفتم آخ پراگ...

گوشه ی دلم : بیا یه بار که ابی کنسرت میذاره با ماشین خودمون منو ببر ارمنستان،میدونی ؟دو تا از لذتای دنیویم کنسرت ابی و ادلِ .آخ از جاده ی ابریشم ،ترکمنستان تاجیکستان من عاشق اسم شهر عشق آبادم ...قول میدم کم خرید کنم اما اوف از پارچه ی سوزن دوزی و کتونیای پاکستان .

پیوست:همینطور که بلده منو غرق لذت کنه و حواسش به آرزوهام باشه...همونطورم ساده از کنار خیلی چیزا نمیگذره.اجازه ندارم الکی هاپو شم ...مثه بابا نیس که راحت از کنار سگ سگیام بگذره.میشینه رفتارمُ تجزیه تحلیل میکنه و ساعت ها باهام حرف میزنه تا متقاعدم کنه .تا؟ خوبم کنه.حرصم میگیره از  اینکه انقد خوب بلده خط فاصله بذاره بین منو و منطقش.هوووف

نظرات 1 + ارسال نظر
میلو دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 19:47

مهسا دقیقا همین برای منم پیش اومده که نمیتونم مثه قبل که با بقیه واسه خودم گاهی بی حوصله و اینا بودم برخورد کنم... میگه یعنی چی چرا باید این حرف زده شه یا چرا اینجوری رفتار نشه... تازه من توی خونه نازم خریدار نداشت زیاد ولی تورو خیلی هواتو داشتن همیشه، سخت میشه این، واسه من که هست تورو نمیدونم

برا من یه چیزی اونور تره سخته...رفتار منو هر کسی توی خونه میدید میگف مهسا فرمانروایی میکنه.حتی مامان و بابا و الی همه همین نظر رو داشتن .حالا درسته که الانم توی زندگی ِ مشترکِ تازه شروع شده خیلی از تصمیما رو من میگیرم ولی خب اینکه در مورد سگ سگیام ازم سوال میشه که علتش چی بوده و فیلان خیلی سختمه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.