برگرد به من مثل کسی که شبونه هوس دریا میکنه و من دلم خواست برگردم به وبلاگ نویسی.

ساعت ١٢:٣٧ دیقه ی شبه.پستای قبل رو میخونم ...اردیبهشت خرداد تیر و...چقد به خودم حسودیم شد.چقدر همه چیز قشنگ بود،بابا حرف میزد،بوسم میکرد...باهام قدم میزد.یه جایی توی پستام نوشته بودم که بابا یه چیزی بیشتر از قلبمه...و حالا دقیقا یه چیزی بیشتر از قلبم درد داره.